عرفان عرفان ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره

عرفان جون

اولین بیرون رفتن مامان و گل پسر

خیلی کلافه بودی و دائما بهونه میگرفتی ، مجبور شدم سریع نمازم رو خوندم و با کالسکه رفتیم توی حیاط و کلی چرخ زدیم و حرف زدیم و خندوندمت و بازی کردیم و چون شب بود کل چراغهای رنگی حیاط روشن بود و تو هم ذوق زده شده بودی و انگاری باهاشون حرف میزدی و میخندیدی و بالاخره خسته شدی و تا پستونک دادم دو تا میک زدی و خوابت برد و منم خوشحال سریع اومدم بالا و فکر میکردم تا صبح خواب باشی و منم کلی استراحت می کنم و تجدید قوای برای شب تا صبح پرستاری کردن از حضرت عرفان خان ولی خیال بافی شیرینی بود و دیری نپایید تا اینکه یه ربع بعد دوباره بیدار شدی و بهونه گیریهات شروع شد اونم از نوع شدیدتر ؛ ولی بیرون رفتن با عشق ؛ هستی و وجودم خیلی لذت داشت و به خودم می ب...
10 خرداد 1392

اولین عید نوروز گل پسر = 1391

موقع تحویل سال 1391 عشق مامان خواب بود و باباحسین اصرار داشت بیدارت کنیم و بغلت کنه تا آخر سال کنار هم باشیم ولی من اجازه ندادم و دلم نیومد از خواب ناز بیدارت کنیم ... بدون تو کنار سفره هفت سین نشستیم و برای سلامتی و موفقیت و عاقبت بخیریت دعا کردیم و از خدا خواستیم سال آینده کنار هفت سین باشی و همه چیز رو بهم بریزی و ما حرصمون بدی و حالشو ببری ...انشاله... راستی باباحسین به نیت 14 معصوم از بین کتاب آسمانیمون قرآن 14 عدد 2هزار تومانی عیدی بهت داد ولی خواب بودی و من برات امانت نگهداشتم تا به حساب بانکیت واریز کنم عزیزم ... اینم شد اولین عیدی عرفان گل پسر توپولی مامانی   "  عرفان جونی اولین عید نوروزت ...
25 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به عرفان جون می باشد